تولد يكسالگي نيليا
نيليا يه ساله شد
و ما يه جشن خودموني براي عشقكمون گرفتيم
خودموني و از نظر همه عالي براي من كه يه رفرش روحيه بود.انگار هر چي خستگي بود از تنم رفت.چند وقت بود كه اينطور دور هم نبوديم
نيليا خيلي ذوق زده شده بود با ديدن بچه ها از ته دل شادي مي كرد.مادر جونش كه اومد با خوشحالي پيرهن صورتيي كه پوشيده بود رو نشونشون ميداد.
بچه م انقدر رقصيد و انقدر از اين بغل به اون بغل شد كه اخر مهموني نفهميديم كي بغل بابا هادي خوابش برده.
بهر حال يه خاطره بياد موندني با بچه ها و بزرگترا بجا موند كه اميدوارم براي همه اينطور بوده باشه جاي دوستان و عزيزامونم كه از ما دور بودن هم خيلي خالي بود.
از بابا جون كه سنگ تموم گذاشت و با عكساي نيليا يه كليپ درست كرده بود با اهنگ تولد. يه عكس نيليا رو هم رو لت كوچيك داده بود چاپ كنن براي گيفت به مهمونا،
از مامان جون كه حسابي خسته ش كرديم و وسايل پذيرايي رو اماده كرده بود و تو مهموني حواسش به همه چي بود
از خاله مهلا كه تزيينات و وسايل گيفت و خريدا و .... رو انجام داده بود
از خونواده پدر جون نيليا كه كمك كردن و عموها كه مجلسو گرم كردن
و از بابا هادي كه كيك رو فوق العاده زيبا تزيين كردو البته بخاطر عشقك از برنامه ريزي كاريش عقب افتاد
و از همه دوستا و عزيزامون كه اين برنامه رو بيادموندني كردن
و البته عزيزاني كه تو وبلاگ نيليا بهش تبريك گفتن و خيلي خوشحالمون كردن
ممنونم ممنونم ممنونم
(چقدر مث اخر برنامه هاي رسمي به تقدير و تشكر پرداختيم)