نيليانيليا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره

نيليا دختر نيلگون

اين روزها

1391/12/13 12:10
نویسنده : مامان ثريا
184 بازدید
اشتراک گذاری

اين روزها شلوغ و سريع در حال گذرند

اين روزها همه در پي تدارك مراسم عروسي دايي در رفت و آمدند

اين روزها نيليا حساب  ددر رفتن هايش از دست ما خارج شده كه مامان جون و باباجون و خاله و مامان

هريك نوبتي ددر ميبرند تا ديگري به كارهايش برسد گاه به تنهايي به خانه پدربزرگش مي رود تا رسم ادب

را بجا اورده دلتنگي انها را رفع كند. در ماشين با مردم ارتباط برقرار ميكند و در پاساژها همچون ادم بزرگها

از مغازه اي درامده و به مغازه ي ديگر ميرود با كلي ذوق.

اين روزها همه منتظر امدن خاله ليلا و عمو حميد هستن تا شادي خانوادگيمان دوچندان شود

اين روزها بابا هادي سخت تلاش ميكند براي آزموني مهم و جانفرسا كه تنها دو سه ساعتي ما را كنار هم مي نشاند

اين روزها ماماني در اداره در لابلاي كار يواشكي اندكي درس ميخواند براي ازمونكي بد موقع.در خانه

دستي كوچك و بي صدا به سرو روي خانه مي كشد تا انجا كه صداي بابا هادي درنيايد.در پي ملازمات

امادگي جهت شركت در عروسي ساعتي با سرعت نور به خريد و خياطي و ... ميرود و برمي گردد

اين روزها شلوغ ميگذرند با اميد به رسيدن به يك روز بزرگ و شاد ،انشاالله

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

خاله ندا
14 اسفند 91 14:22
سیلام علیک
چه خبرای داغیییییی
به به به سلامتی عروسیه کیه؟؟؟
نازی جیگر دخملمون که میره پاساژ و بیرون... وقتی نوشتتو خوندم یه لحظه حس کردم توی بازار اونجام...تو پاساژ خ شریعتی ام... تنم لرزید...یادروزایی افتادم که دیگه نیستن... یاد محل کارمامان تو خ مصطفی خمینی... واییییییی
چقدر نوشتت طبیعی بود...ببوسش و سلام به همه برسون...راستی ارشد میخوای بدی؟


قربونت برم
عروسي دايي كوچيكمه
منم ازمون نظام مهندسي دارم تو اين هيري ويري.
مرضيه (مامان محمد مهدي)
20 اسفند 91 8:46
انشاالله از همه اين شلوغيها سربلند و موفق بيرون بيايي عزيزم