نيليانيليا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره

نيليا دختر نيلگون

كاوان ،معجزه كوچك ماه دي

  كاوان كوچولو ،پسر خاله ليلا و عمو حميد ،3 دي ماه ساعت 8:10 در بيمارستان مادران تهران به دنيا اومد با وزن:3كيلو و 100 گرم و قد:49 سانتي متر.   كاوان خيلي بچه ناز و آرومي يه.من و نيليا و بابا هادي يه 10 روزي خونه كاوان اينا بوديم.البته بابا هادي زودتر برگشت به محل كارش. من و نيليا و مامان جون پيش كاوان و مامانش مونديم تا كمك كنيم روزاي اول زندگي جديدشونو راحت تر پشت سر بذارن. گرچه نيليا جون خيلي وقت نمي داد كه من همپاي مامان جون كار انجام بدم ،حوصله ش تو خونه سر ميرفت  كمي همم حسادت نمي ذاشت من نزديك بشم. اين صحنه رو فقط داشته باشين:   البته قربونش برم خيلي حسادت ن...
15 دی 1392

عكس هاي 19ماهگي نيليا

شهريور ماه خوب و پر باري براي نيليا بود. روزايي كه بابا هادي نبود هر روز مي بردمش يه جايي.عاشق تا تا و خانه كودك بود:       يه روزم يه مهمون ويژه داشتيم خاله ندا و فاطمه جون و باباش اومدن خونمون     شبم موندن واي كه چه قدر خوش گذشت (به ياد قديمااااااا)     گرچه دو تا وروجك خيلي با هم كنار نيومدن ولي باز هم عالي بود         يه سفر 10 روزه هم رفتيم تهران و شمال با مامان جون و بابا جون و خاله منا و خاله ننا     جاي بابا هادي خالي   ...
19 آبان 1392

سلام به همه مامانا و ني ني هاي اِشكِل (خوشگل)

سلام به مامانا و ني ني ياي اِشكِل (خوشگل)         چَن وقته من و مامان ثَيا (ثريا) از شما دور بوديم آخه مامان همش ميرفت اَدايه،منم خونه باباجون   پيش مان جون و ماماچي (عروسكم)بودم بابا هاديم اَدايه بود اينشهر ،ماشين منم برده بود يه بار   بهش گفتم چِلا ماشين نيا (نيليا) رو بردي؟ بعد ديگه نبرد.   چن روزم رفتيم خونه خاله نِنا و عمو حميد.اتاق پسر خاله كافانم ديدم (كاوان). هر كي اومد   ببينه گفتم بوء،اِشكل نيست.خب راستشو گفتم .حالا وقتي اومد بخاطر خاله ننا چيزي بهش   نميگم.(خدا آخر وعاقبت ما رو بخير كنه) بعدش رفتيم شمال-دريا. به همه ني ني ها گفتم ...
18 آبان 1392

گالري عكس-3

نيليا=عشق بادكنك. بادكنك=مانينك با باباجون كه حرف ميزنه ميگه پاتيل،آكيكاك،بتني بخر(پاستيل-شكلات-بستني) بابا جون خيلي اصرار داشت كه براي نيليا ماشين شارژي بخره ولي ما منصرفش كرديم هنوز زوده بالاخره به خريد يه موتور كوچولو راضي شد بهانه گيري هاي نيليايي دوربينو كه ديد خنده ش گرفته بود تاك انگور خونه باباجون اينا عاشق انگوره خوب شد كه انگوراي درخت تموم شد و باز هم عشق منينك.(قابل توجه :اين بادكنكا از عروسيمون مونده كه نيليا هفته اي چندتاشونو به ديار باقي مي فرسته. ...
1 شهريور 1392