نيليانيليا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره

نيليا دختر نيلگون

تولد يكسالگي نيليا

نيليا يه ساله شد و ما يه جشن خودموني براي عشقكمون گرفتيم خودموني و از نظر همه عالي براي من كه يه رفرش روحيه بود.انگار هر چي خستگي بود از تنم رفت.چند وقت بود كه اينطور دور هم نبوديم نيليا خيلي ذوق زده شده بود با ديدن بچه ها از ته دل شادي مي كرد.مادر جونش كه اومد با خوشحالي پيرهن صورتيي كه پوشيده بود رو نشونشون ميداد. بچه م انقدر رقصيد و انقدر از اين بغل به اون بغل شد كه اخر مهموني نفهميديم كي بغل بابا هادي خوابش برده. بهر حال يه خاطره بياد موندني با بچه ها و بزرگترا بجا موند كه اميدوارم براي همه اينطور بوده باشه جاي دوستان و عزيزامونم كه از ما دور بودن هم خيلي خالي بود. از بابا جون كه سنگ تموم گذاشت و با عكساي نيليا يه كليپ ...
4 بهمن 1391

1 بهمن 91

از 1 بهمن 90 تا 1 بهمن 91 زيباترين و شادترين و بيادموندني ترين روزهاي عمرمونو تجربه كرديم و خالق همه اين خوبيها تو بودي عشق مامان و بابا.تو كه با نفسات،خنده هات و شيرين بازيهات به ما معناي ناب زندگي رو بخشيدي. الهي الهي مث 1 سال عمرت 100 سال ديگه هم فقط شاد و سالم باشي ،عمر ما. الهي هيچ وقت غم نبيني الهي الهي الهي   ...
1 بهمن 1391

تغيير زمان

به بي خوابي ها و تنش هاي وقت و بي وقت مادرانه كه عادت مي كنم و جزو زندگيم مي شوند  دومين سرما خوردگي عمر كودكم كه از راه ميرسد ،                               با تجربه تر برخورد ميكنم و گريه ها و بي تابي هايش را صبورانه به جان مي خرم (و وقت غذا و ميوه و دارو و قطره هاي مكمل و بايدها و نبايدهاي سنش را ساعت وار به پيش مي برم) ، قلب مادر كه فرياد مي كشد و هشدار ccuميدهد،كمي بغضم مي تركد و دلم زيارت عاشورا مي طلبد ، ساعات كار اداري كه زياد مي شود و من در پي عزمي ديگر براي تاييد سرسختانه م...
25 دی 1391

گالري عكس2

نيليا 9 ماهه-دندوناش 2 تا 2تا در مياد.بترتيب 2 تا بالا 2تا پايين -الان 11 ماهه 8 تا دندون داره عشقكم عاشق حموم و آب بازيه-بعض وقتا توي ظرف كوچيك آب ميذارم بازي كنه نيليا بعد حموم-البته هميشه اينقد اروم نيست اين ستون متعلق به نمودار قد نيلياست كه اول هر ماه اندازه ميگيريم ...
11 دی 1391

برنامه صبحگاه من و تو

صبح كه مي شود ، گاه زودتر از زنگ ساعت بيدار مي شوي و من بي اعتنا به حركت عقربه هاي ساعت تو را در آغوش ميگيرم آرامت ميكنم تو شير ميخوري و با انگشتانت اجزاي صورتم را لمس ميكني بوسه كه ميزنم دستت را به گردنبندم ( كه بخاطر تو انداخته ام) آويزان ميكني كمي بازي ميكني كم كم دستت كه بي حركت مي شود، چشمانت نيز كامل بسته مي شوند آرام ،با صلوات ميگذارمت روي تشك و از كنارت بلند مي شوم و از آنجا به بعد با سرعت نور آماده مي شوم براي اداره رفتن در اين فرصت بابايي هم اماده مي شود ماشين را روشن ميكند تا گرم شود سرما نخوري حواسش هم به تو هست كه بيدار نشوي. دوباره به سراغت مي آيم و آرام آرام لباس گرم تنت ميكنم كلاه و جور...
6 دی 1391

خاله ليلا اومده

ليلا كه مي آيد........... ليلا كه مي ايد همه روزمرگي ها رنگ مي بازند و جاي خود را به لحظات ناب شادي مي دهند كه قابل قدر دانستن اند ليلا كه مي ايد گويي خستگي هاي كار و زندگيش را  جا گذاشته و به قصد خريداري خستگي هاي ما امده ليلا كه مي ايد بابا شاديش را به گوش همه ميرساند مادر چك آپ كامل مي شود و با جسمي تازه قوت گرفته روحيه اي تازه نيز مي يابد  خاله مهلا براي تفريح و گردش حسابي برنامه ريزي ميكند ليلا كه مي ايد گوش جان مي سپارد به وقايع كوچك و بزرگ كه مسلسل وار تك تك اعضاي خانواده برايش تعريف مي كنند ليلا كه مي ايد به همه چيز رنگ شادي مي پاشد ،حتي حتي خوردني ها  ليلا كه مي ايد با نگاه مهربانش آرامشي مي بخشد به ...
5 دی 1391